سلام

دلم تنگ است

دلتنگ کوچ...

دلتنگ مالرهرو

 این روح عشایری سرکش

امشب درون کالبد جسم

آرام قرار ندارد...

سخت است که دل عاشق

نگار ندارد..

این چشمان تیزبین 

دیگر میل شکار ندارد...

به مهمانی بهمن می روم

آری تک و تنها، من می روم

تا برایش برزگری و صیادی بخوانم

شاید رخصت دهد تا همیشه.

مهمانش بمانم... 

بهار رو به پایان است...

دل من هنوز زمستان است

و هنوز چشم‌انتظار 

طلوع یک بهمن (بیگی) دیگر

ای وای از این بی مهری 

و از این خشکسالی محبت...

بیایید گردواری کنیم... 

برای کوچ... 

بیایید در قشلاق قشقایی منزل کنیم

بیایید یاد بهمن را تا أبد محفل کنیم..

همه مردودهای کلاس عاشقی هستیم 

بیایید در مکتب بهمن بیگی 

این آب و گِل را ،

از نو دل کنیم... 


بیایید امسال در 

قشلاقِ قشقایی منزل کنیم

نویسنده:فرشادکریمی بابااحمدی