درموردبرادران دلاور وغیور قائدی که در زمان رژیم پهلوی به شهادت رسیدند.

به قلم نویسنده ارجمند جناب آقای قلی قائدی از طایفه محترم اوریاد از ایل بزرگ قشقایی:

باسلام وعرض ادب توضیحی مختصر وکوتاه خدمت نویسندگان بزرگوار ،فرهیختگان،نخبگان معزز ایل بزرگ قشقایی
    
ابتدا باید گفت طایفه موصلو از۱۶تیره تشکیل یافته که تیره اوریاد یکی از آنها میباشدکه این تیره اصالتا ازطایفه اوریاد هستندکه ساکن طایفه موصلوگردیده است .ساکن شدن در یک منطقه،روستا شهر،طایفه وتیره دیگر نمی تواند عامل تغییر اصالت و هویت افراد گرددهمچنین افرادنمی تواندازاصالت واصل خویش دور بماند ونباید اصل وریشه خودرا گم کنند پس نسبت دادن برادران قائدی به تیره موصلو نوعی تضیع حقوق طایفه اوریاد ونوعی مصادره محسوب میشود،،.اینگونه اعمال منطقی بنظر نمی رسد و موردقبول همگان واقع نخواهد شد.البته باید اشاره کرد تیره وطایفه اوریاد یکی ازتیره هاوطوایفی است که حامیان اصلی وپشتبان عمده حکومت
صفویان درآغازحکومت صفویان بوده اند تذکره الملوک صفحه ۹۳ودرکتاب کوچ نشینان ایل قشقایی اثر ابرلینگ در صفحات ۲۷۸،۲۸۳،۲۸۵ اوریادها بعنوان سه تیره مستقل در سه طایفه عمله، کشگولی بزرگ و کشکولی کوچک گنجانده شده است که اینهم نوعی مصادره وتضیع حقوق طایفه اوریاد توسط کلانتران طوایف ورق زده شده است،علاوه براین در کتاب تاریخ فسایی به عنوان طایفه مستقل نام برده شده است .
برادران قائدی تیره اوریاد ازاولین کسانی بودن که بجز آنها کسی درطایفه موصلو دارای چاه وتلمبه وازنظرزمین کشاورزی قشلاق دام وباغ لیمویی نبوده است.بلکه ازنظر زمین کشاورزی ،قشلاق،دام هم تراز بابنکوی کدخدامحمد حسن خان موصلوو بستگانش بوده اند ومسلما قحطی وخشک سالی تاثیرزیادی برآنها نداشته است.وهیچ نوع درگیری محلی
درکار نبوده است،، بعضی از نویسندگان بزرگوار بدون بررسی وتحقیقات میدانی افراد مبارز وسلحشور طایفه اوریاد را،، مانند حکومت شاه خائن با عناوین ....نام می برند.
گویا برادران قائدی ازتیره اوریاد باایجاد اتحاد وانسجام طایفه موصلو حدودا در دهه سی به اتفاق مرحوم طمراس بیگ قائدی اوریادکلانتری را از محمد حسن خان گرفته وبه علمدار بیگ موصلو واگذار
می کنندوبعداز دوسالی مجددا کلانتری را به محمد حسن خان باز می گردانند. بایدگفت درآواخر سال چهل وسه مجددا طبق اسناد حکم کلانتری از محمد حسن خان به عزیزاله قائدی اوریادمنتقل میگردد که کلانتر موصلو محمدحسنخان باهمکاری نیروهای نظامی در اواخر سال چهل وچهاربعداز دستگیری بستان ،امراله،عزیزاله قائدی ودرویش گلوله باز وقره چراغی مجددا محمد حسن خان موصلوکلانتری خودرا بدست می آورد .
علاوه برموارد فوق عواملی که باعث قیام برادران قائدی اوریاد گردیده بشرح ذیل تقدیم بزرگان اهل علم وقلم ،ایل قهرمان قشقایی می گردد.
مبارزات شش ساله برادران قائدی به دلایل مشروحه ذیل میباشد
۱- سربازی حیدرقائدی در سازمانهای امنیتی و مشاهده اعمال آنهابا افراد بی گناه گرفتار درباز داشت گاههای سازمانهای آمنیتی
۲– ملاقات با تیمسار اشکان وتیمساردولو در منطقه ای درغرب قیربنام چاه دلوار درخصوص حمایت وحفر
۴حلقه چاه ونصب موتور وپمپ آبی در غرب قیر وخوشاب
۳-شروع مخالفت امام خمینی (ره)باحکومت شاه وشروع انقلاب اسلامی از سال چهل ویک وآگاهی دادن ،هدایت وحمایت روحانیت از امام خمینی در تمام شهرهای ایران ....
4-حمایت روحانی مبارز مرحوم حاج سید محمد کاظم آیت اللهی امام جماعت شهرقیراز برادران قائدی
۵-شورش و قیام بویراحمد بالابه رهبری ناصر طاهری بویراحمد و پایین به رهبری عبداله ضرغامپور،تیراندازان
ممسنی،مبارزان کوهمره سرخی به رهبری حبیب خان شهبازی، تیر اندازان گورگانی به سر کردگی جلال وتیمور گورکانی
۶-ظلم وستم قشرضعیف عشایرتوسط دولتمردان وکدخدایان ،کلانتران آن روزگار
7- همه این عوامل دست بدست هم داد وباعث گردید تعدادی از افراد ایل به فرماندهی خردل عامل حمله برادران قائدی به گروهان ژاندارمری قیر گردید وگروهان ژاندارمری قیرراتصرف و خلع وسلاح و تمام تجهیزات به غنیمت گرفته میشود و غنایم بدست آمده را بین چریک هایشان تقسیم وعکس
شاه واسب های گروهان را تیرباران وپرچم شیروخورشید وفرهنگ قیررا به آتش می کشندکه این مواردجزءاتهامات  بستان قائدی میباشد بعد ازآن  انبار ارزاق ذخیره شده دولتی را در اختیار گرفتندوتمام  ارزاق ذخیره شده را بین نیاز مندان شهری،روستایی وعشایر تقسیم نمودند .برای ایجاد امنیت ودفاع از شهر قیردربرابر بعضی از مسائل دیگر،انتخاب دونفر ازچریکهای خود به عنوان  شهرداروبخشدار اقدام مینمایند. وشهرقیرمدتی توسط برادران قائدی اداره میگردیده است . امادراواخراسفندچهل ویک به دستورآیت اللهی شهر را تخلیه نمودندونیروهای نظامی درشهرمستقر وپیشنهادمذاکره وحل مسالمت آمیزدرخصوص  شهرقیرازطریق نیروهای نظامی داده شد که این مسئله دسیسه وترفندی بیش نبوده است.دراین موقع کدخدای 
طایفه موصلو محمد حسن خان کلانترطایفه  موصلوباسه نفرازکاردانترین چریکها بنامهای سلیمان جمشیدی جلودارشهبازی ،علی قلی حیدری نمایندگان خردل به مرکز نظامی مراجع نمودند ولی نیروهای نظامی نمایندگان
 فرمانده خوردل را دستگیر وکدخدای موصلورا آزاد  میکنندوهمین مسئله باعث ایجاد اختلاف بیشتر بین محمدحسن خان موصلوو
برادران قائدی ازطایفه اوریاد  گردید درفردای  آن روز گروگان ها وشهردار
وبخشدار بوسیله ماشین  نظامی ویک دسته نیروی
نظامی به فیروزآباد منتقل میگردداماحیدر قائدی بعداز کسب اطلاع از ا نتقال نمایندگان به فیروزآبادبه اتفاق علیداد کشکولی درویش گلوله باز محمدحسین عظیمی و
فولادجمشیدی درمحلی بنام  آبعراق راه را بر نظامیان 
بسته وموجب درگیری و
جنگ آبعراق را بوجودمی آورد. این جنگ ازساعت ده صبح شروع وتاساعت هفت  شب  ادامه داشته است. که بعداز درگیرشدن حیدر قائدی وهمراهان،، فرمانده چریکهاخوردل به اتفاق
بستان  ،عزیزاله ،کریم خان،
هاشم خان قائدی حمید موصلو، عوض جمشیدی،عوض اسدی
،کاووس رضایی و..به حیدر  قائدی  ملحق گردیده است که طبق نوشته بهرام آریانا سه نفر نیروی نظامی کشته  وچهار نفر زخمی وتمام مهمات داخل  ماشین توسط برادران  قائدی به غنیمت گرفته میشود و هنگامی که گروهان اعزامی  ازفیروز آبادبه محل حادثه
می رسد ،،درگیری پایان یافته بود.مجددا فرمانده خردل با  مشورت نیروهای تحت امربه قیرحمله مینمایند شهر  قیر دوباره به  تصرف چریکهای برادران اوریاد درمیآید .گروهان ژاندرمری بابرافراشتن پرچم
 سفیدجهت تسلیم  شدن با این ترفندکه می خواهندتسلیم  شوندوقت کشی میکردند  تا نیروهای کمکی ومهمات به آنها برسدفرمانده خردل رافریب  میدهند.طبق مطالب ارائه شده
توسط بهرام آریانا این جنگ ۳۶ ساعت طول میکشدکه نیروهای   محلی ازطرف جهرم ونیروهای نظامی فیروز آبادجنگ تن به تن وکوچه به کوچه انجام بوقوع  می پیوندوبمباران شدید هوایی عامل پیشرفت نیروهای نظامی بودکه  در این جنگ تن به تن دونفر ازچریک های فرمانده خردل بنام سهراب  روشن وعبدالحسین علمداری کشته می شودوفرمانده خردل   ازناحیه ران زخمی و بعد از  سه روز دار فانی راوداع میگوید که
او را در روستای تنگ ودهویه به خاک سپردن ولی یکی ازساکنان  روستا که عامل نفوذی بوده ا به ستونهای عملیاتی اطلاع  رسانی مینماید. ودرتاریخ ۲۲فروردین برابر
 بیست وسوم شعبان هزار و سیصدوهشتادوسه قمری تاریخ
شهادت فرمانده خوردل قائدی برروی سنگ قبرحکاکی  شده است اما بعدازنبش قبرجنازه خردل به محل قیام یعنی قیر منتقل وبا پوشاندن لباس محلی  وتهیه عکس ازجنازه فرمانده خردل وارسال به رده های ما
فوق برای دریافت جوایزوارتقا درجات اقدام نمود وجنازه را برروی زمین رها می نمایند در این موقع مرحوم‌حاج  محمود عسکری واستاد غارتی بادروج درقبر ستان قیردفن وبهترین  سنگ قبر تهیه کردند .
امابعدازشهادت فرمانده  خوردل نیروهای نظامی  بفرماندهی سروان خوش  نویس زاده و عوامل ساواک، ژاندار مری  وچریکهای محلی  روستای  آب کناری را از زمین وهوا مورد بمباران شدید قرار  دادند و روستا را به  آتش  کشیدند،، چهارنفرنوزاد در زیز پوتین های جناب سروان و همراهان وماموران جان سپردن، پیر مردی بنام  محمد علی فوت نمود وتعدادی از مردان روستاازجمله مراد
 حیدری،دالاورحیدری، مهدی  محمدی،قره چرا غی،نصیر چراغی بازداشت وروانه زندان  کریم خانی شیراز  گردید واین  مبارزه تا سال ۴۶توسط برادران خردل لقائدی ادامه داشت،
وضرباتی بر پیکر پوسیده 
حکومت شاه وارد نمودند

 اقدامات حکومت شاه و نظامیان برعلیه مبارزات برادران قائدی درمدت 6 سال به شرح زیر مطرح میگردد
۱-به آتش کشیدن روستای
 آبکناری وکشته شدن چهار نوزادویک پیر مرد بنام محمد علی محمدی وباز  داشت مردان  روستاوروانه به زندان کریم خانی شیراز
  ۲- بمباران تنگ  آتشکاه میمند و دستگیری ده ها نفر وضرب وشتم وشکنجه آنها  که باعث فلج شدن الامان مرادی ،حمزه جمشیدی وفرو کردن سر نیزه در ران موسی حیدری و........... ۳ - کشته شدن50 نوزاد وتلف شدن تعدادزیادی دام طایفه اوریادها و موصلو دراسکان این طایفه هادر جایدشت
۴- استقرارستونهای 
عملیاتی در قیروفیروزآباد و روستای آبدوزیه وگشت زنی وکنترل تیره اوریادساکن در طایفه موصلو و.........
۵- اقدامات ساواک وژاندار مری ، بکارگیری عوامل خودفروخته ومزدور،از جیره خوران وجوایز بگیران خودفروختگان علیه برادران قائدی
۶- بازداشت تمام بستگان
 ویاران برادران قائدی  اوریاد ساکن طایفه موصلو و سایر  طوایف بیش از  صدنفر..........
   ۷- تشکیل دادگاه زمان  
جنگ واعدام ده ها نفر از
  بستگان وهمرزمان برادران   قائدی ازجمله بستان قائدی ، عزیزاله قائدی،درویش گلوله  باز ، امیر علیرضایی، گرگعلی ،
خداخواست اخچلو وفلامرز،کیامرث رستمی ...
۸– اهداء درجات به فرماندهان ارشد  نظامی  وعوامل وچریکهای محلی و......
 ۹- بوجودآوردن جنگ آبعراق وکشته  شدن سه نفر و زخمی شدن چهارنفرازنیروهای
 نظامی که خود آریانا به آن اعتراف کرده و...............
۱۰_دستگیری بیش از ده نفر و شکنجه آنها درجنگ میمند و کشته شدن سه نفر  سرباز رنجر وبه غنیمت رفتن تجهیزات آنها
۱۱-بخشیده شدن تمام بدهی  خودفروشان وعوامل ساواک واهداجوایز رنگارنگ، زمین،تفنگ،موتورکشاورزی ،بکار گیری درادارات دولتی و .....
۱۲- نبش قبر وعکسبرداری ازجنازه خردل قائدی ازتیره اوریاد وارسال به رده های ما فوق
۱۳- حیف ومیل بیش از00 24  راس دام برادران قائدی وبستگان  وتصاحب املاک و زمینهای کشاورزی تیره اوریادازطایفه اوریاد توسط موصلو ها...........................
۱۴- اتهام یاغی ودزدوغیره خیلی فراتر  از خشکسالی وقحطی بنظر می رسد وهیچ حکومتی برای چند نفر یاغی  اینگونه اقدامات وهزینه نکرده ونپرداخته است مسئله قحطی ویاغی ودزدی نبوده بلکه یک مسئله سیاسی بوده است با عرض پوش از نویسندگان بزرگوار ایل قشقایی.. 

از نویسندگان وصاحبان اهل قلم وبیان استدعا دارم ازبکار بردن کلمات و اصطلاحات افسران حکومت طاغوت خود داری کنند وافراد طایفه اوریاد را به طوایف وتیره دیگر نسبت ندهند . اسفند ۹۸ روح این دلاورمردان شاد ویادشان گرامی باد🎋☘☘☘☘
   با تشکرقلی قائدی طایفه اوریاد

 

باتشکر فروان از نویسنده ارجمندجناب آقای قلی قائدی بابت ارسال این مطلب ارزشمند

 

 

سردار سلیمانی از زبان همرزمشان جناب آقای خلیل همایی راد

🔵🔴 *همرزم سردار شهید قاسم سلیمانی :* 

 *عشایر بودن سردار سلیمانی در آزاد مردی او نقش کلیدی داشت* 

✅ "خلیل همایی‌ راد" همرزم شهید سلیمانی: به گمانم عشایر بودن سردار سلیمانی و فرزند بزرگ ایل بودن، در آزاد مردی او نقش کلیدی داشت.

👈 *"حاج قاسم عشایر بود، از ایلی بزرگ که در گستره وسیعی از استان کرمان، از رابر تا جنوب استان اقامت و تردد داشتند.* 

 👈 *"پدرش حاج حسن، بزرگ ایل بود. برای اینکه بدانیم ایل چیست، باید تاریخ ایلات و عشایر را خواند، یا حداقل رمان ۲۸۳۶ صفحه‌ای کلیدر از محمود دولت آبادی را، باید بفهمیم ساختار و سلسه مراتب و فرهنگ ایلات و عشایر چه گونه است".* 

✅ جملات بالا بخشی از یادداشت "خلیل همایی‌ راد" از همرزمان سردار سپهبد شهید "قاسم سلیمانی" است که پس از شهادت سردار در 15 دی ماه 1398 در خبرگزاری ایرنا انتشار یافت.

خاطره ای از دوران سخت جنگ از شاعر گرانقدر جناب آقای غلام رستمی

خاطره ای از دوران سخت جنگ 
از چنته خاطرات غلام رستمی 

بیلمز 😢

پیکر نیمه جان من درآغوش بی جان شهید 

در شبی تاریک و ظلمانی درمحورعملیاتی طلائیه مورد حمله و پاتک شدید تیپ مکانیزه و زرهی عراق قرار گرفتیم 
پزشکیارعملیاتی گردان بودم و مسئولیت بانداژ و زخم بندی و آتل کاری مقدماتی عزیزان رزمنده بعهده بنده بود 
گردان امام علی ازلشکر ۱۹فجر به فرماندهی مردی از تبارشرف و شور و شعور شهیدوالامقام  حاج محمد اسلام نسب بودند  
حاج محمد هم اسلام نسب هم انسان نسب بودند  تمام و کمال انرژی و توان گردان را بر دفاع خلاصه کرده بودند سنگر نداشتیم  جان پناهی در دل خاکریز عراقیها  کنده بودیم و پناه گرفته بودیم 
آرپی جی زن ها  مشغول شکار تانکهای عراقی بودند تک تیراندازها فرماندهان و لیدرهای تانکها را نشانه می گرفتند  تیربارچیها مشغول درو کردن گردان پیاده نظام عراقیها بودند  اما  بعداز سه شبانه روز مقاومت جانانه و عاشقانه  به محاصره کامل و صددرصد دشمن درآمدیم 
همه رزمندگان از فرمانده تا نیروی تدارکات به عمق و وخامت فاجعه پی برده بودیم نا امیدی و یاس توام با ترس اسارت بروجودتک تک عزیزان ریشه دوانده بود ولی با تمام قدرت و توان می جنگیدندو مانع نفوذ تانکهای عراقی بر خاکریز خودی می شدند  درمدت زمان سه شبانه روز بی وقفه مشغول مداوای مجروحین بودم  غروب روز چهارم .غروب نا امیدی مطلق بود   نیرو و توان و روحیه خویش را کاملن باخته بودیم  و تعداد معدودی که سالم مانده بودند خویش را آماده اسارت می کردند بلندگوی تبلیغاتی عراقیها با زبان فارسی دردویست متری خاکریز دائما اعلام می کرد که دیگر مقاومت بی فایده است و تسلیم شوید تا زنده بمانید چاره ای نمانده بود همه برای اسارت خویش را آماده می کردند  توپخانه پشتیبانی از حمایت خویش دست کشیده بود  زیرا دیده بان طی گزارشی گردان و محور خودی را درتیررس توپخانه اعلام کرده بود پوشش هوایی هم مقدور نبود  کاملن باخته بودیم  دست از جان شسته  ریسمان امیدمان از زمین و آسمان بریده بود مهمات  بطور کلی تمام شده بود  وسایل امدادو کمکهای اولیه هم نداشتیم فقط تنها وسیله زخم بندی چفیه شهدا و مجروحین بود نه راهی مانده بود نه چاره ای  
در بیرون جان پناهی که خودم کنده بودم  ایستاده بودم و به ناله های بچه های مجروح با خون دل و گریان گوش می کردم به طرف قبله ایستاده بودم  یک لحظه فکر خودکشی به سرم زد  و فوری وارد جان پناه شدم اسلحه کلاشینکف  خودم را برداشتم و بیرون پریدم  که مغز خویش را نشانه بگیرم 
ترس از اسارت و عواقب بعداز آن این فکر پلیدرا وارد مغزم کرده بود و از اسارت خویش را نجات دهم 
لحظه سخت و نفس گیر بود در دام مرگ و زندگی بیهوده دست و پا می زدم  
ناگهان صدای مردی را از پشت سر شنیدم برگشتم و درتاریکی مطلق شب اسلحه را به طرف وی گرفتم کاملن ضامن را آزاد کرده بودم  اول او و بعد خودم را خلاص کنم‌
درلحظه شلیک صدا رساتر و واضح تر شنیده شد 
صدای ناجی  صداو سروش هاتف آسمانی  بود  
صدای خدا بود  در روشنایی منوری که تازه شلیک شده بود فرد تنومندی با لباس پلنگی و کلاه کج به شکل و شمایل فرماندهان عراقی بود و دوان دوان به سمت من می دوید  برادران تیپ ذوالفغار هستیم  محاصره را شکسته ایم نگران نباشید و مقاومت کنید  بیسیم بزرگی بر دوش داشت پس از چند ثانیه درست روبرویم قرار گرفته بود  سیمای زیبا و صورت کشیده و نورانی  و هیبت مردانه و نظامی اش نشان از قدرت و مقاومت و تدبیرو دانش نظامی وی داشت  نا ناله و هق هق بریده بریده گفتم  جناب سرهنگ همه شهید و مجروح شدند  دستان قدرتمند خویش را برگردنم انداخت و آهسته گفت پسرم  جنگ یعنی همین  نگران نباشید  الان نفربرمی فرستم  مجروحان را انتقال بدهید و برگردید استراحت ما محوررا مدیریت می کنیم  چند دقیقه ای بیشتر طول نکشیده بود  تیپ با تمام امکانات و تجهیزات از راه رسید و راه را برای برگشت ما هموار نمود  ما آماده حرکت به پشت جبهه شدیم تقریبا ساعت از نیمه شب گذشته بود  با کمک و یاری تعدادی از رزمندگان مجروحین را به نفربرها انتقال دادیم  فرمانده گردان و معاونش نیز جزء مجروحین بودند 
به محور خط سوم پشت جبهه رسیدیم شهدا ماندند و ما با مجروحین  برگشتیم  نزدیک صبح بود 
در پشت خاکریز خط  ناگهان مردی را خوابیده در زیر پتو دیدم و بدون اطلاع از وضعیت وی و اجازه به زیر پتویش رفتم  و خواب که خیر بیهوش شدم  
هنوز آفتاب جنوب از کوهای مشرق تابش نکرده بود و با صدای لودر که مشغول تقویت خاکریز محور بود از خواب پریدم و شاهد لودر پراز ماسه شدم که در حال دفن کردن ما  و بدون اطلاع  مشغول ریختن ماسه انبوه بر خاکریز است  با ناله های ضعیف و فریادهای خفه درگلو مانع ریختن ماسه براندام خویش و دوست ناشناسم شدم  راننده لودر ازصندلی خویش جدا و خودرا به ما رسانید با صدای بلند درصدد بیداری  دوستم برآمد  که چند ساعتی من در آغوشش خوابیده بودم 
اما کسی از خواب بیدار نشد و مجبوربه برداشتن پتو گردید و ناگهان  سیدمحمد شیرازی را شناختم  که چندی قبل درگردان یگان دریایی همسنگر بودیم با سرو صدای بی موقع ما  فرمانده محورمربوطه  که در زمان محاصره ما .در همین محور بوده است ازراه رسید و فرمود شهید شیرازی غروب شهید شدند و من وسیله انتقال نداشتم و با پتوی خودش در این خاکریز جا دادم تا فردا وی را انتقال دهم  و کنون این اتفاق عجیب باعث تعجب بنده است  که زنده ای چهار ساعت با پیکر شهیدی خوابیده است اما متوجه بی جان بودن وی نشده است !!!!!!!!
لحظه ترس و اضطراب و غم از دست دادن همسنگر قابل توصیف نیست و لرزه براندامم انداخته بود  و با زبان قاصر خویش قادر به بازگویی آن لحظه حساس نیستم 

دقایقی گذشت و آمبولانس آماده انتقال شهید شیرازی گردید فرمانده محور این ماموریت و مسئولیت را بعهده خودم گذاشتند  پیکرزیبا و رشید شهید شیرازی را  به پتوی مشترکمان پیچیدم و وارد آمبولانس کردم و به گلخانه امام رضا تحویل دادم  و به پارچه سفیدی که بروی پیچیدند  با ماژیک آبی نوشتم 
صد افسوس که مرا ندیدی رفتی 
جان به جانان .عجب بخشیدی رفتی 


غلام رستمی .......بیلمز 😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢😢

۱۳۹۹/۱۰/۱۲

خاطره ای ازشهید خادم صادق

بنام خدا

روزی در گروه فرهنگی درنا به معرفی کتاب پایی از این دست تماشا نوشته جناب آقای بابک طیبی پرداختم،

کتاب "پايي از اين دست تماشا" به قلم جناب اقای بابک طيبي در 204 صفحه با نگاهي به سرگذشت سردار شهيد منصور خادم صادق مي پردازد.

معرفی این کتاب ارزشمند باعث شد یکی از همرزمان شهید خادم صادق  ،برادر بزرگوار جناب آقای رییسی که در گروه حضور داشتند به نقل از خاطره ای از آن شهید بزرگوار بپردازند.

تصمیم گرفتم این خاطره ارزشمند را با شما عزیزان یه اشتراک بگذارم.

باتشکر از جناب آقای رییسی بابت نقل این خاطره ارزشمند.

متن زیر نوشته جناب آقای فرامرز رییسی قراخلو می باشد.

 

سلام و عرض ادب و درود فراوان،،خداوند روحش راشاد کند،،در سنگر کمین در فاو بودم،، دیدم یک نفر مانند باد توی کانال پشت سر ما می اید،،رفتم با صدای کم بهش ایست دادم،، گفت برادر،،چرا اینقدر یواش،،فهمیدم ایرانی است،،آمد جلو،، خوش و بش گرمی و خودش رامعرفی کرد و گفت خادم صادق هستم،،مثل اینکه بعد از پایان ماموریت ما،،میخواستند خط را از ما تحویل بگیرند،،موقعیت خط را بررسی میکرد،،،و از کمبودها پرسید،،گفتم فقط زبانم از تشنگی در می آید،چنانچه مقدرور میباشد،بگویید آب رسانی بیشتر شود،،دیدم خودش از من تشنه تر است و بسیار پشیمان شدم از طرح سوال و پیشنهادی که کردم،، و با چند شوخی که حکایت از روح بلندش داشت خداحافظی کرد و رفت،،،،روحش بلندش با ائمه اطهار محشور شود،،یادش گرامی،،
نوشته جناب آقای فرامرز رییسی قرخلو
۱۳۹۹/۱۰/۰۲

 

 

 

 

 

 

 

 

 

یادی از شهدای قشقایی

ادامه نوشته