من از ایلم من از قشلاق و ییلاق

منم چابک منم چالاک و قبراق

گهی شاهین گهی مثل عقابم

گهی آتش گهی از جنس آبم

صداقت در نگاهم ریشه دارد

شجاعت در ضمیرم بیشه دارد

بسی فکر و بسی اندیشه کردم

وطن خواهی چو ایلم پیشه کردم

همی بالم همی نازم به ایلم

به قشقایی به این ایل جلیلم

اگر روزی عدو تازد به ایران

منم آن یل منم آن مرد میدان

به یک دستم بود همواره برنو

به دست دیگرم دستان خسرو

چو سهراب خان  نگهدار جنوبم

نخواهد دید فلگ هرگز غروبم

منم « صولت » منم از نسل این ایل

منم غیور منم از نسل هابیل


محمد رحیمی. زمستان ۱۳۷۲ بوشهر