*** ای  دل ***

ای دل افسرده ام از چیست عصیان میکنی؟
قایق افکار من را غرق طوفان میکنی
🌸

همچنان ابر بهاران تیره و اندوهگین
بار  درد بیکرانم را دوچندان میکنی
🌸

سیل ویرانگر تو بر پا میکنی همراه باد
استخوانِ کشتیِ جسمم تو ویران میکنی
🌸

تب به جان دارم ز درد بیشمار رفتگان
صائقه بر ظلمت جانم تو مهمان میکنی
🌸

سوز و سرما، دزد و یغما، گرگ پیدا هر طرف
خیمه ام را باد برده، برف و بوران میکنی
🌸

ای دل آشفتهٔ کم طاقت  سرشار خون
خویشتن را در ورای اشک پنهان میکنی
🌸

مَرهَم زخم تو ای دل، اشک چشمان من است
خاطر افسرده  را هر دَم پریشان میکنی
🌸

واله و سرگشته ام چون زورقی بی بادبان
روح شیدای مرا محبوس زندان میکنی
🌸

گاه چون آتشفشانی از جفای روزگار
خون خود در سرخرگها، گرم و جوشان میکنی
🌸

سوختن با ساختن کار دل است، حاشا مکن
گاه وقتی نیز در خلوت، تو اذعان میکنی
🌸

بی مروّت یاد یاران سفر کرده چرا؟ 
هر غروب آفتابم، مات و حیران میکنی
🌸

با امید صبح فردائی دگر بادیگران
چهرهٔ ژولیده ام را گاه خندان میکنی 
🌸

ای قلم ای جوهرت همدرد تنهائی من
دیده ام را با سریر خون گریان میکنی
🌸

گردشت بر روی کاغذ گردش دوران ماست
حال و احوال دلم را جمله دیوان میکنی
🌸

ای قلم یوسف تورا چون بت پرستش میکند
چون زمستان مرا همچون بهاران میکنی
🙏🌸

یوسف شیبانی فارسیمدان
یکم بهمن نود و نه